گرتن بدهى ... دل ندهى،کارخراب است
چون خوردن نوشابه که درجام شراب است
گردل بدهى ...تن ندهى،بازخراب است
اين بارنه جام است ونه نوشابه ...سراب است
دريابشوى،چون به دلت شورعبور است
نوشيدن يک جرعه زجام تو عذاب است
باران بشوى چون که تنت برهمه جاريست
کى تشنه شود سير ... فقط نام توآب است
اينجا به توازعشق و وفا هيچ نگويند
چون دغدغه مردم اين شهر،حجاب است
تن را بدهى ... دل ندهى فرق ندارد
يک آيه بخوانند ... گناه توثواب است
مرغان هوايى چو بيفتند دراين دام
فرقى نکندکبک وياجوجه عقاب است
صياددراين دشت مصيبت زده کور است
هرمرغ به دامش برسد ... نام ,کباب است
هر مشتى غضنفر که رسد ازده بالا
برمسندقدرت،چو زندتکيه ... جناب است
اصلاسخن ازتجربه وعلم وتوان نيست
شايسته کسى است که باحکم وخطاب است
دردولت منصورکه يک سکه حساب است
تنهاسندساخت يک صومعه خواب است
اينجا کسى از مرگ بشر ترس ندارد
ترس ازشب قبراست وسوال است وجواب است
اى کاش که دلقک شده بودم و نه شاعر
در کشور من ارزش انسان به نقاب است.

... فریدون فرخزاد ...

{-35-}{-35-}
5 امتیاز + / 0 امتیاز - 1394/01/07 - 15:19 در شعر و داستان